سمبل کردنلغتنامه دهخداسمبل کردن . [ س َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاری را سرسری و برای رفع تکلیف انجام دادن . (فرهنگ فارسی معین ).
سمبلکاریواژهنامه آزاد [سَ بَ.) رفع تکلیفی کاری کردن.برای رفع تکلیف و سرسری کاری کردن.سنبل کردن. کاری را بدون دل دادن بخ آن انجام دادن.
سمبل کردنلغتنامه دهخداسمبل کردن . [ س َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاری را سرسری و برای رفع تکلیف انجام دادن . (فرهنگ فارسی معین ).
ابوسمبللغتنامه دهخداابوسمبل . [ اَ س َ ب ُ ] (اِخ ) قریه ای است بساحل چپ نیل بنوبه ٔ مصر میان شلاله ٔ یکم و دویم و بدانجا تلی است رفیع و اطلال باابهت دو معبد کوچک و بزرگ در آن است که بزمان مئیامون رامْسِس دوم حجّاری شده است و علاوه بر عدّه ٔ کثیری مجسمه های عظیم رامسس ، یک رشته خطوط ((خفته رسته