سلیفلغتنامه دهخداسلیف . [ س َ ] (ع ص ) پیش رفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که از پیش گذشته باشد. پیش رفته و پیش قدم گذشته . (ناظم الاطباء).
پیشرفتهلغتنامه دهخداپیشرفته . [ رَ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مسبوق . مقدم . سلیف . سالف . || بجانب پیش روان شده . گذشته . || ترقی کرده . || تجاوزکرده . از حد طبیعی درگذشته و بمجاور
زاخولغتنامه دهخدازاخو. (اِخ ) ایالتی است هم مرز دیار بکر و بتلیس و انتهای شمال غربی آن متصل بموصل است و به انضمام ناحیه ٔ سلیفاتی مشتمل بر 109 قریه است . (قاموس الاعلام ترکی ).