سلورلغتنامه دهخداسلور. [ س ِل ْ لو ] (اِ) نوعی از ماهی باشد و آن در رود نیل بهم میرسد و آنرا به عربی جری میگویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به الفاظ الادویه ، فهرست مخزن الا
صلورلغتنامه دهخداصلور. [ ص ِل ْ ل َ ] (ع اِ) مارماهی . (منتهی الارب ). نوع من السمک کالحیة فارسیة مارماهی و فی حدیث غمار: لاتأکلوا الصلور و لا القلیس . (بحر الجواهر).
عین السلورلغتنامه دهخداعین السلور. [ ع َ نُس ْ س َل ْ ل َ ] (اِخ ) چشمه ای است که بحیره ٔ آن بنام یَغرا میباشد، و آن نزدیک انطاکیه واقع شده و هر دو ازآن ِ مسلمةبن عبدالملک است . سلور،
ستورفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهحیوان چهارپا که سواری بدهد یا بار ببرد مانند اسب و استر؛ چهارپا؛ چارپا؛ چاروا.
عین السلورلغتنامه دهخداعین السلور. [ ع َ نُس ْ س َل ْ ل َ ] (اِخ ) چشمه ای است که بحیره ٔ آن بنام یَغرا میباشد، و آن نزدیک انطاکیه واقع شده و هر دو ازآن ِ مسلمةبن عبدالملک است . سلور،
آآرلغتنامه دهخداآآر. (اِخ ) رودخانه ای است در سویس که از گردنه ٔ «گِرمَسل » سرچشمه گیرد و «برن » و «سُلور» را آبیاری کند و با «روس » و «لیما» و «تی یِل » یکی شده به رود رَن ریز
ارکلیلغتنامه دهخداارکلی . [ اِ رَ ] (اِخ ) قصبه و اسکله ٔ کوچکی است در ساحل شمالی بحر مرمره ٔ مرکزی ملحق بسنجاق تکفورطاغی ولایت ادرنه ، و مسافت آن با شهر تکفورطاغی از جهت شرق 48
جریلغتنامه دهخداجری . [ ج ِرْ ری ی ] (ع اِ) نوعی از ماهی است دراز و املس که پشیز ندارد. و یهود آن را نخورند. (منتهی الارب ). مارماهی . (آنندراج ) (دهار). نوعی است از ماهی . (مه
پیری پاشالغتنامه دهخداپیری پاشا. (اِخ ) محمد. از اهالی قرمان است . در عهد دولت سلطان سلیم خان به مسندصدارت نشست . نژادش بشیخ جمال الدین آقسرائی و بروایت دیگر بداود قصری میرسد. وی در