صلوات اﷲ علیه و آله و سلملغتنامه دهخداصلوات اﷲ علیه وآله و سلم . [ ص َ ل َ تُل ْ لا هَِ ع َ ل َ هَِ وَ ل ِ هی وَ س َ ل ْ ل َ ] (ع جمله ٔ اسمیه ٔ دعایی ) درودی است خاص پیغمبر اسلام که پس ِ نام او نوی
سلملغتنامه دهخداسلم . [س ِ ] (ع اِ) آشتی و صلح که در مقابل جنگ است . (برهان ). آشتی . (جهانگیری ). صلح و آشتی . (غیاث ) (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). سَلم . (منتهی الارب ) : چ
سُلَّمٌفرهنگ واژگان قرآننردبان (سلم در اصل لغت چيزي را گويند که در مواقع خطر به وسيله آن ميتوان به مکانهاي بلند برآمده و سلامت خود را حفظ نمود ، آنگاه اين لفظ اسم شده براي هر چيزي که آ
صراطلغتنامه دهخداصراط. [ ص ِ ] (ع اِ) راه راست . (مهذب الاسماء). راه .(ترجمان جرجانی ) (منتهی الارب ). شارع . با سین هم لغتیست در آن . (از منتهی الارب ). سبیل . طریق . یذکر و یو
سلملغتنامه دهخداسلم . [ س َ ] (اِخ ) نام پسر فریدون است . (برهان ). در اوستا (فروردین یشت بندهای 143 - 144) از ممالک ایران و توران و سلم و سائینی و داهی اسم برده شده است . سه م
سلملغتنامه دهخداسلم . [ س َ ل َ ] (ع اِ) نام درختی است . (غیاث ). نوعی درخت در بندرعباس و نام دیگر آن کرت است . (یادداشت مؤلف ). درخت خارآور. (مهذب الاسماء). درخت مغیلان . (ال
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن معاویة الحارثی . جد عیسی بن شبیب . وی از جانب سلم بن زیاد بخراسان شد تا راه حکومت آنجا را برای سلم هموار ساخت و سپس سلم بدانجا رهسپار گ
طراحةلغتنامه دهخداطراحة. [ طَرْ را ح َ ] (ع اِ) فرشی است . یک قسم گستردنی است : فقد ذکر ان اتابک سلطان دمشق ، طلب محتسباً، فذکر له رجل من اهل العلم ، فامر باحضاره ، فلما نظره ، ق