سلمهلغتنامه دهخداسلمه . [ س َ م َ ] (ع اِ) سنگ . (منتهی الارب ). ج ، سِلام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) زن نازک اطراف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سلمهلغتنامه دهخداسلمه . [ س َ م َ ] (اِ) تخم خاری است که چرم را بدان دباغت کنند و آن مانند خرنوب شامی باشد، لیکن از آن سفیدتر است . (برهان ) (آنندراج ). گیاهی است . (مهذب الاسما
سلمةلغتنامه دهخداسلمة. [ س َ م َ ] (اِخ ) ابن الاکواع صاحب استیعاب و ابن اثیر وی را بفضیلت و مزیت ستوده اند. وی درمیان اصحاب رسول بشجاعت و مهارت در تیراندازی مشهوربوده است . سلم
سلمةلغتنامه دهخداسلمة. [ س َ م َ ] (اِخ ) ابن هشام بن مغیره ٔ مخزونی . از صحابه و سابقین است . کفار قریش او را زندانی و آزار کرده اند. وی از آنجا گریخت و بعض وقایع را شخصاً شاهد
سلمه اﷲ تعالیلغتنامه دهخداسلمه اﷲ تعالی . [ س َل ْ ل َ م َ هَُل ْ لا هَُ ت َ لا ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدای تعالی او را از آفت بی گزند دارد. دعایی است که پس از گفتن یا نوشتن نام عال
سلمهلغتنامه دهخداسلمه . [ س َ م َ ] (ع اِ) سنگ . (منتهی الارب ). ج ، سِلام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) زن نازک اطراف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سلمهلغتنامه دهخداسلمه . [ س َ م َ ] (اِ) تخم خاری است که چرم را بدان دباغت کنند و آن مانند خرنوب شامی باشد، لیکن از آن سفیدتر است . (برهان ) (آنندراج ). گیاهی است . (مهذب الاسما
سلمه ترهلغتنامه دهخداسلمه تره . [ س َ م َ ت َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) گیاهی است دو پایه از تیره ٔ فرفیونیان که گیاهان مضر است . رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 240 و سلمی تره شود.
سلمةلغتنامه دهخداسلمة. [ س َ م َ ] (اِخ ) ابن الاکواع صاحب استیعاب و ابن اثیر وی را بفضیلت و مزیت ستوده اند. وی درمیان اصحاب رسول بشجاعت و مهارت در تیراندازی مشهوربوده است . سلم