سلقملغتنامه دهخداسلقم . [ س َ ق َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ) شتر سخت زنخ درازبینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
صلقملغتنامه دهخداصلقم . [ ص َ ق َ ] (ع اِ) آنکه بعض دندان خود را بر بعضی زند. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). || شیر بیشه . (منتهی الارب ). || شتر فربه . (منتهی الارب ) (تاج العرو
صلقملغتنامه دهخداصلقم . [ ص ِ ق ِ ] (ع ص ) گنده پیر کلانسال و سطبر. (منتهی الارب ). العجوز الکبیرة. (تاج العروس ).
سلقمةلغتنامه دهخداسلقمة. [س َ ق َ م َ ] (ع مص ) برهم زدن دندان را. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به شک افکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در شک افتادن . (ناظم الاط
سلامفرهنگ انتشارات معین(سَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - درود گفتن . 2 - بی گزند شدن . 3 - گردن نهادن . ؛ ~ علیک درود بر تو باد. ؛ ~ علیکم درود بر شما.
سلقمةلغتنامه دهخداسلقمة. [س َ ق َ م َ ] (ع مص ) برهم زدن دندان را. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). || به شک افکندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). در شک افتادن . (ناظم الاط
برهم زدنلغتنامه دهخدابرهم زدن . [ ب َ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) یکی را بر دیگری زدن . اصطدام . تصادم . (از منتهی الارب ) : نه دستی کین جرس برهم توان زدنه غمخواری که با او دم توان زد. ن
شیرلغتنامه دهخداشیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژی
دشتلغتنامه دهخدادشت . [ دَ ] (اِ) صحرا و بیابان . معرب آن دست باشد. (از برهان ). زمین بیابان . (شرفنامه ٔ منیری ). صحرا و بیابان و هامون و زمین هموار و وسیع وبی آب . (ناظم الاط
سلامانهفرهنگ انتشارات معین(سَ نَ یا نِ) [ ع - فا. ] (اِ.) 1 - مالیاتی که به مناسبت بارعام پادشاه یا به سبب دریافت خبر سلامت او می پرداختند. 2 - سلامی . 3 - حقوق و عوارضی که برای مباشر