سلغلغتنامه دهخداسلغ. [ س َ ] (ع مص ) شکستن سر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). لغتی است در ثلغ. رجوع به ثلغ شود.
سلقلغتنامه دهخداسلق . [ س ِ ل َ ] (ع اِ) آنچه از درخت فروریزد. || گیاه شبرق خشک . || شهد که در طول خانه ٔ مگس است . طرف راه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سلقلغتنامه دهخداسلق . [ س َ ] (ع اِ) نشان ریش پشت ستور که نیکو شده باشد و جای آن سپید مانده . || نشان تنگ در پهلوی شتر. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || نشان پای و
سلقلغتنامه دهخداسلق . [ س ِ ] (ع اِ) چغندر که ترکاری است معروف مشابه بشلغم . (غیاث ) (آنندراج ). چغندر. (دهار). صاحب اختیارات میگوید که آن دو نوع است یک نوع آن است که به پارسی
سلقلغتنامه دهخداسلق . [ س ُ ل ُ ] (اِ) کیسه ٔ بزرگ چرمینی را گویند که اصناف و اجلاف برمیان بندند. (برهان ). خریطه ٔ بزرگ چرمین . (ناظم الاطباء) : خلیلدان چو درآید بنطق با چمته
سلغفلغتنامه دهخداسلغف . [ س ِل ْ ل َ ] (ع ص ) لاغر مضطرب خلقت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سلغفهلغتنامه دهخداسلغفه . [ س َ غ َ ف َ ] (ع ص ) گاو فربه . (منتهی الارب ). بقرة سلغفه ؛ گاو فربه . (ناظم الاطباء).
سلغفلغتنامه دهخداسلغف . [ س ِل ْ ل َ ] (ع ص ) لاغر مضطرب خلقت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سلغفهلغتنامه دهخداسلغفه . [ س َ غ َ ف َ ] (ع ص ) گاو فربه . (منتهی الارب ). بقرة سلغفه ؛ گاو فربه . (ناظم الاطباء).