سلطانیلغتنامه دهخداسلطانی . [ س ُ ] (اِخ ) تیره ای از شعبه ٔ الیاس از تقسیمات دشمن زیاری ایلات کهکیلویه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89).
سلطانیلغتنامه دهخداسلطانی . [ س ُ ] (ص نسبی ) منسوب به سلطان : ز تو داد نایافته کس ندانم ز سلطانی و شهری و روستایی . فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 395).اسبان بمرغزار فرستادند و اشتران
سلطانیلغتنامه دهخداسلطانی . [ س ُ ](اِخ ) دهی است از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند، دارای 1208 تن سکنه و آب آن از قنات است . محصول آن غلات ، لبنیات و شغل اهالی زراعت و ما
سلطانیفرهنگ انتشارات معین( ~ .) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - منسوب به سلطان . 2 - نوعی کتاب در قطع 30 * 50 سانتی متر. 3 - نوعی کباب برگ که پهن تر و عالی تر از انواع دیگر است .
سلطانی مازندرانیلغتنامه دهخداسلطانی مازندرانی . [ س ُ ی ِ زَ دَ ] (اِخ )جنابش حاج میرزا رضا قلی اصلش از قریه نو است در حضرت خاقان شهید محمد شاه قاجار منشی اسرار بود و در دربار خاقان صاحبقرا
سلطانیهلغتنامه دهخداسلطانیه . [ س ُ نی ی َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان زنجان . و طرفین راه آهن و شوسه ٔ زنجان به قزوین واقع و هوای آن سردسیر است . چمن بزرگ آن
سلطانیاتفرهنگ انتشارات معین(سُ یّ) [ ع . ] (ص نسب . اِ.) ج . سلطانیه . مکاتبات شاهی ، نامه های رسمی و دولتی ؛ مق . اخوانیات . خالصه ها (دولتی ).
تیزآب سلطانیلغتنامه دهخداتیزآب سلطانی . [ ب ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مخلوطی از تیزآب (اسید ازتیک ) و اسید کلریدریک (جوهر نمک ) که می تواند همه ٔ فلزات حتی طلا را در خود حل کند. ت
سلطانی مازندرانیلغتنامه دهخداسلطانی مازندرانی . [ س ُ ی ِ زَ دَ ] (اِخ )جنابش حاج میرزا رضا قلی اصلش از قریه نو است در حضرت خاقان شهید محمد شاه قاجار منشی اسرار بود و در دربار خاقان صاحبقرا
سلطانیهلغتنامه دهخداسلطانیه . [ س ُ نی ی َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان زنجان . و طرفین راه آهن و شوسه ٔ زنجان به قزوین واقع و هوای آن سردسیر است . چمن بزرگ آن
سلطانیاتفرهنگ انتشارات معین(سُ یّ) [ ع . ] (ص نسب . اِ.) ج . سلطانیه . مکاتبات شاهی ، نامه های رسمی و دولتی ؛ مق . اخوانیات . خالصه ها (دولتی ).
تیزآب سلطانیلغتنامه دهخداتیزآب سلطانی . [ ب ِ س ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مخلوطی از تیزآب (اسید ازتیک ) و اسید کلریدریک (جوهر نمک ) که می تواند همه ٔ فلزات حتی طلا را در خود حل کند. ت