سلسبیللغتنامه دهخداسلسبیل . [ س َ س َ ] (اِخ ) نام چشمه ای است دربهشت . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (غیاث ) (زمخشری ) (مهذب الاسماء): عیناً فیها تسمی سلسبیلا. (قرآن 18/76).ور نباشد
سلسبیلفرهنگ انتشارات معین(سَ سَ) [ ع . ] (ص .) 1 - نرم . 2 - روان . 3 - گوارا. 4 - نام چشمه ای در بهشت .
سلسبیلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نام چشمهای در بهشت.۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] نرم و روان.۳. (صفت) [قدیمی، مجاز] آب روان و گوارا.۴. (صفت) [قدیمی، مجاز] می خوشگوار.
سلسبیلیلغتنامه دهخداسلسبیلی . [ س َ س َ ] (ص نسبی ) انتسابی است به سلسبیل که نام بعضی ازخواجه های دارالخلافه ٔ بغداد بود. (الانساب سمعانی ).
چشمه ٔ سلسبیللغتنامه دهخداچشمه ٔ سلسبیل . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ س َ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام جویی در بهشت . (آنندراج ).آب سلسبیل . || در اصطلاح لوطیان مقعد را گویند. (از آن
سلسبیلیلغتنامه دهخداسلسبیلی . [ س َ س َ ] (ص نسبی ) انتسابی است به سلسبیل که نام بعضی ازخواجه های دارالخلافه ٔ بغداد بود. (الانساب سمعانی ).
چشمه ٔ سلسبیللغتنامه دهخداچشمه ٔ سلسبیل . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ س َ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام جویی در بهشت . (آنندراج ).آب سلسبیل . || در اصطلاح لوطیان مقعد را گویند. (از آن
چشمه ٔ انگمارلغتنامه دهخداچشمه ٔ انگمار. [ چ َ م َ ی ِ اَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «چشمه ای است در تنگه و دره ٔ انگمار که در سه ربع فرسخی لاسم از خاک طبرستان واقع است . آب این
هفت چشمه ٔ بهشتلغتنامه دهخداهفت چشمه ٔ بهشت . [ هََ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ ب ِ هَِ ] (اِخ ) کوثر. کافور. میم . سلسبیل . تسنیم . مَعین . زنجبیل . (آنندراج ).
چشمهفرهنگ مترادف و متضاد۱. آبجای، افراس، سلسبیل، عین، کوثر، ینبوع ۲. اصل، مبدا، منبع، منشا ۳. سوراخ ریز، منفذ ۴. مایه ۵. نوع، قسم، نمونه ۶. دهانه، سوراخ ۷. معدن