سلدانیونلغتنامه دهخداسلدانیون . [ س َ ] (اِ)درختی است به درخت بید ماند و این لغت نبطی است . (آنندراج ) (منتهی الارب ). درختی باشد که بالای آن از زمین بمقدار سه زرع بلند شود و گلی دا
سلدانیونفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدرختی شبیه درخت بید با گلهای سرخرنگ و تخم شبیه شاهدانه که برگ و تخم آن در طب برای معالجۀ امراض ریوی به کار میرود.
سلفانیدنلغتنامه دهخداسلفانیدن . [ س ُ دَ ] (مص ) سرفانیدن . (آنندراج ). سرفه کنانیدن و سبب سرفه کردن شدن . (ناظم الاطباء).
سلفانیدنلغتنامه دهخداسلفانیدن . [ س ُ دَ ] (مص ) سرفانیدن . (آنندراج ). سرفه کنانیدن و سبب سرفه کردن شدن . (ناظم الاطباء).
حاملغتنامه دهخداحام . (اِخ ) نام یکی از سه پسر نوح است که جد امجد قبطیان و بربریان و سودانیان میباشد. (سمعانی ورق 6). پسر نوح و پدر سیاهان باشد که هندو گویند و حبش خوانند و او