سلبیلغتنامه دهخداسلبی . [ س َ با ] (ع ص ، اِ) ج ِ سلیب ، به معنی ربوده عقل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به سلب شود.
سلبیلغتنامه دهخداسلبی . [ س َ ] (اِ) گل مریم . (گل گلاب ). || (ص نسبی ) منسوب به سلب . (از فرهنگ فارسی معین ).
صلبیلغتنامه دهخداصلبی . [ ص ُ ] (ص نسبی ) منسوب به صلب که بطنی است از بنی سامة. (از الانساب سمعانی ).
صلبیفرهنگ فارسی عمید۱. [مجاز] ویژگی خواهران یا برادرانی که فقط از جانب پدر مشترک باشند.۲. مربوط به پدر.۳. مربوط به یک نسل.
صلیبیفرهنگ فارسی عمید۱. به شکل صلیب؛ مانند صلیب؛ چلیپایی؛ خاجی.۲. (صفت نسبی، منسوب به صلیب، اسم) [قدیمی، مجاز] عیسوی؛ مسیحی.
صلبیلغتنامه دهخداصلبی . [ ص ُ ] (ص نسبی ) منسوب به صلب . اَبی . پدری . مقابل بطنی و امی : برادر صلبی ؛ برادر پدری . برادر صلبی و بطنی ؛ برادر ابوینی ، برادر پدری و مادری .
سلبینلغتنامه دهخداسلبین . [ س َ ] (ع اِ) سلبین الحمیر. سلبین الحمار. نوعی خار است . (از دزی ج 1 ص 671).
صفات سلبیهلغتنامه دهخداصفات سلبیه . [ ص ِ ت ِ س َ بی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صفات باری شود.
صلح سلبیnegative peaceواژههای مصوب فرهنگستانفقدان جنگ و خشونت آشکار و مستقیم در عرصههای داخلی و خارجی
سلبینلغتنامه دهخداسلبین . [ س َ ] (ع اِ) سلبین الحمیر. سلبین الحمار. نوعی خار است . (از دزی ج 1 ص 671).
صلح سلبیnegative peaceواژههای مصوب فرهنگستانفقدان جنگ و خشونت آشکار و مستقیم در عرصههای داخلی و خارجی