سلالةلغتنامه دهخداسلالة. [ س ُ ل َ ] (ع اِ) آنچه بیرون کشیده شود از چیزی . (منتهی الارب ) (غیاث ) (دهار) (آنندراج ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58). || بمجاز به معنی خلاصه
سلالهفرهنگ مترادف و متضاد۱. آل، اعقاب، اهلبیت، بچه، خانواده، فرزند، کودک، نسل، نطفه ۲. برگزیده ۳. خلاصه
سلالهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نسل.۲. فرزند.۳. [قدیمی] آنچه از چیزی بیرون کشیده شود.۴. [قدیمی] نطفه.۵. [قدیمی] خلاصه.
سلالهلغتنامه دهخداسلاله . [ س ُ ل ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل ، محلی کوهستانی و گرمسیر است ، دارای 184 تن سکنه و آب آن از چشمه است . محصول آن غلات و حب
پیاستلغتنامه دهخداپیاست . (اِخ ) نام سلاله ای از سلاطین لهستان که از سال 842م . تا 1370 مدت 528 سال فرمانفرمائی کرده و شعبه ای از آن تا 1675 باقی بوده است . (قاموس الاعلام ترکی )