سلاطینلغتنامه دهخداسلاطین . [ س َ ] (ع اِ) ج ِ سلطان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : همه بزرگانندو بجاه و خدمت سلاطین تقدم داشتند. (تاریخ بیهقی ).یکچند پیشگاه همی دیدی در مجلس ملوک
حب السلاطینلغتنامه دهخداحب السلاطین . [ ح َب ْ بُس ْ س َ ] (ع اِ مرکب ) دَند. کرچک هندی . صاحب اختیارات بدیعی در دند گوید حب خطائی است .
سراطینلغتنامه دهخداسراطین . [ س َ ] (ع اِ) ج ِ سرطان : ویغتذی [ قاسطر ] فیها [ فی الماء ] بالسمک السراطین . رجوع به سرطان بحری و نهری و دزی ذیل سرطان شود.
سقلاطینلغتنامه دهخداسقلاطین . [ س َ ] (معرب ، اِ) سقرلات است و جامه ٔ نخجوانی را نیز گویند. (برهان قاطع).