سلدیکشنری عربی به فارسیسرگرم کردن , مشغول کردن , تفريح دادن , جذب کردن , مات و متحير کردن , پذيرايي کردن , مهماني کردن از , گرامي داشتن , عزيزداشتن , قبول کردن , بي بسيج کردن , جمع کر
ثللغتنامه دهخداثل . [ ث َل ل ] (ع مص ) هلاک شدن . || هلاک گردانیدن . || سرگین انداختن ستور. || خاک در چاه ریختن . || ویران کردن : ثل التراب المجتمع؛ جنبانید آنرا یا طرفی از اط
صلدیکشنری عربی به فارسیوارد شدن , رسيدن , موفق شدن , دعا کردن , نماز خواندن , بدرگاه خدا استغاثه کردن , خواستارشدن , درخواست کردن
صللغتنامه دهخداصل . [ ص َ / ص ِ ل ل ] (ع ص ، اِ) باران فراخ . || باران کم و پریشان ، ضد است . || آواز آمین .
صللغتنامه دهخداصل . [ ص َل ل ] (ع ص ) صاف و روشن کردن شراب را. || جدا کردن حبه را از خاک به ریختن آب . || رسیدن حادثه و بلا کسی را. (منتهی الارب ).
صللغتنامه دهخداصل . [ ص ِل ل ] (ع اِ) درختی است . || گیاهی است . (منتهی الارب ). || و در اصطلاح تجوید علامت وصل است .
سِلگویش خلخالاَسکِستانی: sel دِروی: sel شالی: səll کَجَلی: sel کَرنَقی: sil کَرینی: sel کُلوری: sel گیلَوانی: sel لِردی: sil
سِلگویش کرمانشاهکلهری: darda bârɪka گورانی: âkel̆a سنجابی: âkel̆a کولیایی: âkel̆a زنگنهای: darda bârɪka جلالوندی: âzâr se: زولهای: âzâr se: کاکاوندی: âzâr se: هوزمانوندی: âzâ
سُلsolواژههای مصوب فرهنگستانمحیطی که در آن ذرات کلوئیدی در بستری از جنس گاز یا مایع یا جامد پراکنده باشد