سقوطدیکشنری عربی به فارسیافت , سقوط , زوال , انحطاط , ريزش , بارش , خزان , پاييز , هبوط , نزول , ابشار , افتادن , ويران شدن , فرو ريختن , پايين امدن , تنزل کردن
سقوطفرهنگ مترادف و متضاد۱. افت، افتادگی، زوال، لغزش، نزول، هبوط ≠ صعود ۲. فروپاشی، تلاشی، اضمحلال ۳. افتادن، پرتشدن، فرود آمدن، فرو افتادن ≠ صعود کردن
سقوطدیکشنری فارسی به انگلیسیanticlimax, collapse, drop, fall, lapse, nose dive, plump, precipitation, tumble
لامارتینلغتنامه دهخدالامارتین . (اِخ ) آلفونس لوئی دو. فرزند شوالیه پیر دولامارتین و آلکسیس دوریس . مولد 21 اکتبر سال 1790 م . در شهر ماکون . وی تاسال 1801 در میلی ملک خانوادگی خود
معضللغتنامه دهخدامعضل . [ م ُ ض َ ] (ع ص ) نزد محدثان حدیثی را گویند که از اسناد آن دو یا بیشتر ساقط شده باشد مانند قول مالک از رسول اﷲ(ص ) و تفاوتی نیست بین آنچه از صحابه و تاب
سنگریزشrock fall / rockfallواژههای مصوب فرهنگستانسقوط آزاد یا حرکت قطعاتی از سنگهای تازهجداشده از یک صخره یا دامنهای بسیار پرشیب
شتاب گرانیacceleration of gravityواژههای مصوب فرهنگستانشتاب یک جسم براثر ربایش گرانشی یک سیّاره متـ . شتاب سقوط آزاد acceleration of free fall گرانی ظاهری apparent gravity