سقنطارلغتنامه دهخداسقنطار. [ س ِ ق ِ ] (ع ص ) نقاد دانا. (منتهی الارب ). رجوع به المعرب جوالیقی ص 196 و نشوءاللغة ص 120 شود.
سنقطارلغتنامه دهخداسنقطار. [ س ِ ن ِ ] (اِخ ) وی کُهبد رومی است . او را سقطری نیز گفته اند. (از المعرب جوالیقی ص 196).
سانتارملغتنامه دهخداسانتارم . [ رِ ] (اِخ ) شهری است از پرتقال (استرمادر) واقع در کنار تاژ دارای 10400 تن سکنه . شهری است تاریخی . شراب آن معروف است .
سانگاریوسلغتنامه دهخداسانگاریوس . (اِخ ) نام رودی است که از گردیوم گذشته و ساتراپی فریژی را مشروب میکرده است . (ایران باستان ج 2 ص 1284).
سنقطارلغتنامه دهخداسنقطار. [ س ِ ن ِ ] (اِخ ) وی کُهبد رومی است . او را سقطری نیز گفته اند. (از المعرب جوالیقی ص 196).