سقملغتنامه دهخداسقم . [ س َ / س ُ / س َ ق َ ] (ع مص ، اِمص ) بیماری . (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). بیمار شدن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (ت
سقمفرهنگ انتشارات معین(سُ قْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) بیمار بودن . 2 - نادرست بودن . 3 - (اِ مص .) بیماری ، مرض .
سغملغتنامه دهخداسغم . [ س َ ] (ع مص ) جماع کردن جاریه را یا آنکه اندر بردن و بیرون آوردن تا انزال نکند. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || فربه وبناز پرورده گردیدن غلام . (منتهی الا
سقمونیالغتنامه دهخداسقمونیا. [ س َ ] (معرب ، اِ) یونانی «اسکامونیا» و «اسکامونیا» لاتینی «اسکامونیا» انگلیسی «اسکامونی » «فرهنگ لاتینی کاسل »، فرانسوی «اسکامونه » . (از حاشیه ٔ بره
سقمونیافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگیاهی پیچنده شبیه لبلاب با ریشۀ درشت، ستبر، شاخههای دراز خوابیده، و بدبو که شیره بهدست آمده از آن در طب استفاده میشود؛ محموده.
سقمونیالغتنامه دهخداسقمونیا. [ س َ ] (معرب ، اِ) یونانی «اسکامونیا» و «اسکامونیا» لاتینی «اسکامونیا» انگلیسی «اسکامونی » «فرهنگ لاتینی کاسل »، فرانسوی «اسکامونه » . (از حاشیه ٔ بره
لاغیهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگیاهی شیردار شبیه سقمونیا با برگهای گرد و زردرنگ، گلهای زرد مایل به قرمز و خوشبو که بیشتر در دامنۀ کوهها میروید.