سقللغتنامه دهخداسقل . [ س َ ق ِ ] (ع ص ) مرد لاغرمیان . || اسب نزار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
سقللغتنامه دهخداسقل . [ س ُ ] (ع اِ) تهیگاه . صُقْل . رجوع به صُقْل شود. || آنچه میان سر سرین و کوتاه ترین استخوان پهلو است . لغتی است در صُقْل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجو
سقللغتنامه دهخداسقل . [ س َ ] (ع مص ) زدودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). بزداییدن . (المصادر زوزنی ).
ثقللغتنامه دهخداثقل . [ ث ِ ] (ع اِمص ، اِ) ثقالت . گرانی . سنگینی . (مقابل خفّت ) : خلقی را به ثقل وَطأت و فضل قوت در زیر پای پست میکرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 287). || رخت و
سقلاطینلغتنامه دهخداسقلاطین . [ س َ ] (معرب ، اِ) سقرلات است و جامه ٔ نخجوانی را نیز گویند. (برهان قاطع).