سقزلولغتنامه دهخداسقزلو. [ س َق ْ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهی بوکان شهرستان مهاباد، دارای 161 تن سکنه و آب آن از زرینه رود است . محصول آن غلات ، چغندر، توتون حبوبات و شغل اهال
قشلاق سقزلولغتنامه دهخداقشلاق سقزلو. [ ق ِ س َق ْ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 30 هزارگزی جنوب خاوری بوکان و 25 هزارگزی خاور شوسه ٔ بوکان به سقز. موق
سقرلوی چایلغتنامه دهخداسقرلوی چای . [ س َ ق َ ] (اِخ )دهی از دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، دارای 444 تن سکنه است . آب آن از چشمه و رود بالخو و محصول آن غلات است . (از فرهن
سقولوسلغتنامه دهخداسقولوس . [ س َ ] (معرب ،اِ) اسم یونانی خرشف است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). سقولیموس . (یادداشت مؤلف ).
سقولوفندریونلغتنامه دهخداسقولوفندریون . [ س َ ف َ ] (معرب ، اِ) بیخ کبر رومی است و گفته اند که دارویی است که طبع آن نزدیک است به طبع کبر رومی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). عقربان . کف النسر.
سقولوقندریالغتنامه دهخداسقولوقندریا. [ س َ ق َ ] (معرب ، اِ) هزارماه . اسم یونانی حیوانی است مثل عنکبوت و پایهای بسیار دارد و متأخرین او را ابوسبع و سبعین و متقدمین اربعه و اربعین نام
قشلاق سقزلولغتنامه دهخداقشلاق سقزلو. [ ق ِ س َق ْ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع در 30 هزارگزی جنوب خاوری بوکان و 25 هزارگزی خاور شوسه ٔ بوکان به سقز. موق
سقرلوی چایلغتنامه دهخداسقرلوی چای . [ س َ ق َ ] (اِخ )دهی از دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل ، دارای 444 تن سکنه است . آب آن از چشمه و رود بالخو و محصول آن غلات است . (از فرهن
سقولوسلغتنامه دهخداسقولوس . [ س َ ] (معرب ،اِ) اسم یونانی خرشف است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). سقولیموس . (یادداشت مؤلف ).
سقولوفندریونلغتنامه دهخداسقولوفندریون . [ س َ ف َ ] (معرب ، اِ) بیخ کبر رومی است و گفته اند که دارویی است که طبع آن نزدیک است به طبع کبر رومی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). عقربان . کف النسر.
سقولوقندریالغتنامه دهخداسقولوقندریا. [ س َ ق َ ] (معرب ، اِ) هزارماه . اسم یونانی حیوانی است مثل عنکبوت و پایهای بسیار دارد و متأخرین او را ابوسبع و سبعین و متقدمین اربعه و اربعین نام