سقارلغتنامه دهخداسقار. [ س َق ْ قا ] (ع ص ) کافر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آنکه غیرمستحق لعنت را بسیار لعنت کند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || دروغگو. (م
صقارلغتنامه دهخداصقار. [ ص َق ْ قا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه ، چرغدار. (دهار) (مهذب الاسماء). چرخ دار. || بسیار لعن کننده . || سخن چین . || کافر. || دوشاب فروش . (منتهی الارب ).
صغارلغتنامه دهخداصغار. [ ص َ ] (ع مص ) خوار شدن . (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (مصادر زوزنی ). || مائل به غروب شدن آفتاب . (منتهی الارب ).
صغارلغتنامه دهخداصغار. [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ صغیر. (منتهی الارب ). مقابل کبار : خلق ندانم بسخن گفتنش در همه گیتی ز صغار و کبار. منوچهری .بدین صفات جهانی بزرگ دیدم و خوب در این
صغارلغتنامه دهخداصغار. [ ص ُ ] (ع ص ) خرد. (منتهی الارب ) (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). صغیر. (اقرب الموارد).
ساربانگویش اصفهانی تکیه ای: sârevun طاری: --------- طامه ای: ---------- طرقی: sâravun کشه ای: --------- نطنزی: ------------
ساقارلغتنامه دهخداساقار. (اِخ ) سقار. یکی از قبایل ترک که در ترکستان روس ، در ساحل چپ جیحون بقرب سرخس سکونت دارند و تعداد نفوس آن را 3 یا 10 هزار نوشته اند. (از قاموس الاعلام ترک
الماطاغیلغتنامه دهخداالماطاغی . [ اَ ] (اِخ ) نام کوهی است در آنکارا (آنقره ) که در جنوب شرقی آنقره ، در بین حوضه ٔ رودهای قزل ایرماق و سقاریه واقع شده است . این کوه از شمال شرقی بج
حسن افندیلغتنامه دهخداحسن افندی . [ ح َ س َ اَ ف َ ] (اِخ ) شوقی . او راست : آثارالعمارةفی اجداث سقارة چ 1341 هَ . ق . در 108 ص . الجغرافیةالعمومیة تألیف سمیزارد و ترجمه ٔ محمود افن
دیر هرمسلغتنامه دهخدادیر هرمس . [ دَ رِ هَِ / هَُ م ِ ] (اِخ ) در منف در سرزمین مصر نزدیک اهرام واقع است . (از معجم البلدان ). در سقاره ٔ مصر واقع است و هرمیس نام یکی از پدران روحان
هِرم پلهایstep pyramid/ steped pyramidواژههای مصوب فرهنگستان1. بنایی هِرمی و مطبق با قاعدهای مربع از جنس سنگ یا خشت 2. هرم «جوسِر»، فرعون سلسله سوم، در سقاره که نمونهای از مرحلۀ انتقالی از مصطبههای سلسلههای آغازین به