سقاتلغتنامه دهخداسقات . [ س ُ ] (ع اِ) سقاة. ج ِ ساقی . آب دهنده : تخت را بسه پایه یکی خاص و دیگری خاتون او سیم جهت سقات و خوان سالاران . (جهانگشای جوینی ).
ثقاتلغتنامه دهخداثقات . [ ث ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثقة. بمعنی معتمد و شخص طرف اطمینان : و دارا را خود ثقات وی کشتند. (تاریخ بیهقی ص 90). ثقاة امیر رضی اﷲ عنه گفتند روی ندارد فرستادن
سقاطلغتنامه دهخداسقاط. [ س َق ْ قا ] (ع ص ) بسیار سقوطکننده . || کسی که متاعهای افتاده را فروشد. (اقرب الموارد). نبهره فروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شمشیری که در پس ضریبه
سقاطلغتنامه دهخداسقاط. [ س ِ ] (ع اِ) آنچه بردارند از خرما و جز آن و از جایی بجای دیگر برند. || غوره ٔ خرمای از درخت افتاده . || بال مرغ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج
سقاطلغتنامه دهخداسقاط. [ س ُ ] (ع اِ) آنچه برافتداز چیزی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ادارهلغتنامه دهخدااداره . [ اِ رَ ] (ع مص ) اِدارت . گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). بگردانیدن . گرداندن : در مداومت کؤس و اقداح و ادارت کاسات از دست سُقات ... (جهانگشای جوینی
ساقیلغتنامه دهخداساقی . (ع ص ، اِ) آب ده . (مهذب الاسماء) (دهار). آب دهنده . ج ، سُقات . (منتهی الارب ). آنکه سیراب کند. آنکه تشنگی فرونشاند. آبدار : و سیدالشهداء حمزه و ساقی حج
سقاةلغتنامه دهخداسقاة. [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ ساقی . آب دهنده . (منتهی الارب )(آنندراج ) (دهار) : و خنیاگران و سقاة بترتیب ایستاده . (جهانگشای جوینی ). رجوع به سقات شود.