سفلغتنامه دهخداسف . [ س َف ف ] (ع اِ) شکوفه ٔ خرمابن تر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || (مص ) سفوف خوردن یا سفوف ساختن . || بافتن بوریا از برگ خرما. || خوردن شتر گیاه خشک را
سفلغتنامه دهخداسف . [ س ِف ف / س ُف ف ] (ع اِ) مار پیسه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ماری است .(مهذب الاسماء). || مار پران . (منتهی الارب ). گویند ماری است ک
سفلغتنامه دهخداسف . [ س َف ف ] (ع اِ) شکوفه ٔ خرمابن تر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). || (مص ) سفوف خوردن یا سفوف ساختن . || بافتن بوریا از برگ خرما. || خوردن شتر گیاه خشک را
سفلغتنامه دهخداسف . [ س ِف ف / س ُف ف ] (ع اِ) مار پیسه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ماری است .(مهذب الاسماء). || مار پران . (منتهی الارب ). گویند ماری است ک
متأسففرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی سف، پشیمان، دلتنگ، آرزومند، نادم، تواب، منصرف، متألم بیزار، غمگین، ناراحت
فیلاسوفلغتنامه دهخدافیلاسوف . [ سُف ْ ] (یونانی ، ص ، اِ) به لغت یونانی دوستدار حکمت ، چه فیلا دوستدار وسوف حکمت را گویند. (برهان ). رجوع به فیلسوف شود.