سفینه کردنلغتنامه دهخداسفینه کردن . [ س َ ن َ / ن ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) ظاهر و نمودار کردن . (آنندراج ) (غیاث ).
سینه کردنلغتنامه دهخداسینه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تفاخر کردن . فخر نمودن . (برهان ). کنایه از تفاخر کردن . (آنندراج ) : چو ز پهلوی غمت دل نخورد جز جگری تو مکن سینه که
سینه کردنفرهنگ انتشارات معین( ~ . کَ دَ)(مص ل .)1 - اصطلاحی است در تیراندازی ، وقتی که تیر بعد از اصابت به زمین کمانه کرده به جای دیگر پرت می شود. 2 - تفاخر کردن ، مغرور شدن .
تسییعلغتنامه دهخداتسییع. [ ت َ س ْ ] (ع مص ) بکاه گل کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). گل اندودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). گل اندودن دیوار. (از متن اللغة) (
shipدیکشنری انگلیسی به فارسیکشتی، سفینه، ناو، کشتی هوایی، جهاز، هواپیما، مرکوب، با کشتی حمل کردن، سوار کشتی شدن، فرستا دن