سفیدکاریلغتنامه دهخداسفیدکاری . [ س َ /س ِ ] (حامص مرکب ) گچ کاری . دیوار یا سقف خانه را با گچ برنگ سفید درآوردن . سپیدی . رنگ سپید : آموزد سرو را سواری شوید ز سمن سفیدکاری .نظامی .
سفیدکاریفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. شغل و عمل سفیدکار.۲. گچ مالیدن به دیوار؛ گچکاری.۳. [قدیمی، مجاز] بیحیایی؛ بیشرمی.
سپیدکاریلغتنامه دهخداسپیدکاری . [ س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) سپید کردن . عمل سپید کردن . گازری : بدست تو چو شفق تیغ سرخ روی و هنوزسپیدکاری روز و سیه گلیمی شام . ظهیر فاریابی (از شرفنا
نازک کارفرهنگ انتشارات معین( ~ .) (ص شغل .) 1 - بنایی که به دیوار گچ مالد و سفیدکاری و گچ بری کند. مق سفت کار، کلفت کار. 2 - صنعتگری که اشیاء ظریف سازد از قبیل تخته نرد، النگو، کیف زنانه
سفید کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. گچ اندود کردن، سفیدکاری کردن ۲. بهرنگ سفیددرآوردن ۳. زدودن (چرک، زنگ، سیاهی) پاک کردن، سفیدگری کردن
گج کاریلغتنامه دهخداگج کاری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) کار گچ کردن . سفیدکاری . عمل سفید کردن . شید. رجوع به گچ کاری شود.
ساده ماللغتنامه دهخداساده مال . [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) در اصطلاح بنایان کارگری که سفیدکاری ساده و بی گل و گچ بری کند.