سفوللغتنامه دهخداسفول . [ س ُ ] (ع مص ) پست شدن . (دهار). پست و فرود شدن . || پیر گردیدن . (منتهی الارب ). || بزیرفروشدن . (آنندراج ) (غیاث ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص
سفالگویش اصفهانی تکیه ای: geli طاری: sufâl طامه ای: sofâl/ geli طرقی: söfâl/geli/kâši کشه ای: sofâl نطنزی: geli
پست شدنلغتنامه دهخداپست شدن . [ پ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فرود شدن . سَفال . سُفول . هُفات . انهفات . (منتهی الارب ). || ویران شدن . منهدم گشتن . فرود آمدن . خراب شدن : دیوار کهن گشت
پیر گردانیدنلغتنامه دهخداپیر گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) پیر کردن . اِکماء. قنسرة. اشابة. سفال . سفول . اکویداد. (منتهی الارب ) : گَرد رنج و غم که بر مردم رسدزودتر می پیر گردد مرد
عقوللغتنامه دهخداعقول . [ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَقل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خردها. دانشها. هوشها. رجوع به عقل شود : گفتم محاط باشد معقول عین اوگفتا بر او محیط نباشد عقول اگر
علولغتنامه دهخداعلو. [ ع ُ ل ُوو ] (ع مص ) سوار شدن بر چهارپا و امثال آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): علا الدابة. || غلبه کردن و مقهور ساختن . (از اقرب الموارد). || ز