سفهسالارلغتنامه دهخداسفهسالار. [ س ِ ف َ ] (اِ مرکب ) سپهسالار : آمدن امیر بزغش سفهسالار سلطان سنجر. (تاریخ سیستان ). چنان خلعتی که رسم قدیم بوده سفهسالار آنرا بپوشانیدند. (تاریخ بی
علی سفاقسیلغتنامه دهخداعلی سفاقسی . [ ع َ ی ِ س َ ق ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن سلیم نوری . مکنی ومشهور به ابوالحسن سفاقسی . رجوع به علی نوری شود.
سابقسابقفرهنگ مترادف و متضاد۱. پیش، پیشین، قبل، قبلی، گذشته ≠ پسرو، پسین ۲. پیشقدم، مقدم ۳. سبقتگیرنده، پیشرو ۴. عقل، خرد
stirsدیکشنری انگلیسی به فارسیصبر می کند، جنبش، حرکت، فعالیت، بهم زدن، تکان دادن، جم خوردن، به جنبش دراوردن، حرکت دادن، بجوش آوردن، تحریک کردن یا شدن
سفهسالارلغتنامه دهخداسفهسالار. [ س ِ ف َ ] (اِ مرکب ) سپهسالار : آمدن امیر بزغش سفهسالار سلطان سنجر. (تاریخ سیستان ). چنان خلعتی که رسم قدیم بوده سفهسالار آنرا بپوشانیدند. (تاریخ بی
علی سفاقسیلغتنامه دهخداعلی سفاقسی . [ ع َ ی ِ س َ ق ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن سلیم نوری . مکنی ومشهور به ابوالحسن سفاقسی . رجوع به علی نوری شود.
کرکورلغتنامه دهخداکرکور. [ ک َ ] (اِخ ) ضیعه ای است از ضیاع سفاقس و سفاقس شهری است از نواحی افریقیه بر ساحل و در سه روزه راه تا مهدیه . ابوالحسن علی بن محمد کرکوری ادیب منسوب به