سفلگانهلغتنامه دهخداسفلگانه . [ س ِ ل َ ن َ / ن ِ ] (ق ) مثل فرومایگان .(آنندراج ) (انجمن آرا). همانند سفلگان : چو ناخوردنی آمد این سفله سنگ درو سفلگانه چه آریم چنگ . نظامی .رجوع ب
کاغذلغفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپنجرۀ چوبی که بر آن بهجای شیشه کاغذ چربشده میچسبانند: ◻︎ سفلگانی که بهکاغذلغشان کاغذ نه / بر در خاتم و زر پردۀ دیباه زدند (بهار: ۳۱۶).
دون نوازلغتنامه دهخدادون نواز. [ ن َ ] (نف مرکب ) حامی سفلگان و فرومایگان و نوازنده ٔ آنان . (ناظم الاطباء). دون پرست . دون پرور. سفله پرور. (یادداشت مؤلف ) : فلک دون نواز یک چشم ا
آکندهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= طویله: ◻︎ روز به آکنده شدم، یافتم / آخور چون پاتلهٴ سفلگان (ابوالعباس ربنجنی: شاعران بیدیوان: ۱۳۵).
رجالهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. مردم پست و فرومایه؛ سفلگان. Δ با این معنی به هر دو صورت مفرد و جمع به کار میرود.۲. [قدیمی] = راجل