سفللغتنامه دهخداسفل . [ س َ ] (ع مص ) تنگخوی گردیدن . (منتهی الارب ). دون شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ص 410). پست خوی گردیدن . (از اقرب الموارد).
سفللغتنامه دهخداسفل . [ س ِ / س ُ ] (ع اِ) پستی . (از غیاث ) (دهار) (آنندراج ). فرودی و پستی ، نقیض عُلو، عِلو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : غژغژان آمد بسوی طفل طفل وارهید ا
ثفللغتنامه دهخداثفل . [ ث َ ] (ع مص ) ثفل رَحی ؛ سفره گستردن زیر دست آس . || ثفل شی ٔ، پراکنده کردن آن به یک بار (از منتهی الارب ).
ثفللغتنامه دهخداثفل . [ ث ُ ] (ع اِ) (شاید معرب از تفاله ٔ فارسی ) تفاله . کنجاره . || لفاظة. || دردی . ته نشین آب و دواء و جز آن . ثافل . تیرگی شیر و روغن . درشت پس افتاده ٔ ا
سفلهفرهنگ مترادف و متضادبدسرشت، بدنهاد، پست، جلب، حقیر، دنی، دون، دونصفت، دونهمت، رذل، رذیل، فرومایه، ناجوانمرد، ناکس
سفلیلغتنامه دهخداسفلی . [ س ُ لی ی ] (ع ص نسبی ) نقیض عُلْوی . (از اقرب الموارد). در عربی به معنی پستی است که در مقابل بلندی باشد. (برهان ). پست تر و این مؤنث اسفل است . بالکسر