سرقایمی کردنلغتنامه دهخداسرقایمی کردن . [ س َ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محکم دوختن و استوار کردن بن و انتهای دوخته را. گره کردن که پایان بافته یا دوخته ای نشکافد. (یادداشت مؤلف ).
straddlingدیکشنری انگلیسی به فارسیtransrading، گشاد گشاد راه رفتن، گشاد نشستن، گشاد ایستادن، سوار شدن، میان دو پا قراردادن
straddledدیکشنری انگلیسی به فارسیاعتراض کرد، گشاد گشاد راه رفتن، گشاد نشستن، گشاد ایستادن، سوار شدن، میان دو پا قراردادن
سرقایمی کردنلغتنامه دهخداسرقایمی کردن . [ س َ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محکم دوختن و استوار کردن بن و انتهای دوخته را. گره کردن که پایان بافته یا دوخته ای نشکافد. (یادداشت مؤلف ).