stampedدیکشنری انگلیسی به فارسیمهر زده، مهر و موم کردن، مهر زدن، سکه زدن، نشان دار کردن، کلیشه زدن، نقش بستن، منگنه کردن، تمبر زدن، تمبر پست الصاق کردن
stampedeدیکشنری انگلیسی به فارسیمهر زدن، رم، لگد کوب، صدای کوبیدن پا، ترس ناگهانی یک گله اسب، رمیدن، فرار کردن