سفقلغتنامه دهخداسفق . [ س َ ] (ع مص ) باز کردن در را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). در فاکردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || طپانچه زدن روی کسی را. (اق
سفیقلغتنامه دهخداسفیق . [ س َ ] (ع ص ) جامه ٔ سخت بافته . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ). کرباسی نرم . (مهذب الاسماء). || مرد شوخ روی و بی شرم . (آنندراج ) (منتهی ا
starدیکشنری انگلیسی به فارسیستاره، اختر، کوکب، نشان ستاره، نجم، خط سفید پیشانی اسب، درخشیدن، باستاره زینت کردن، ستاره نمایش وسینماشدن
سفقلغتنامه دهخداسفق . [ س َ ] (ع مص ) باز کردن در را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). در فاکردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || طپانچه زدن روی کسی را. (اق
سفیقلغتنامه دهخداسفیق . [ س َ ] (ع ص ) جامه ٔ سخت بافته . (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (منتهی الارب ). کرباسی نرم . (مهذب الاسماء). || مرد شوخ روی و بی شرم . (آنندراج ) (منتهی ا
سوختنلغتنامه دهخداسوختن . [ ت َ ] (مص ) اوستا ریشه ٔ ساوچ ، سئوکایاهی (روشن کردن )، ساوکا «اتر» (شعله ٔ آتش )، «سائوکنت » (سوخته )،پهلوی «سوختن « » سوچیشن » ، هندی باستان ریشه ٔ
طپانچه زدنلغتنامه دهخداطپانچه زدن . [ طَ چ َ / چ ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن کسی را. چک زدن . طپنچه زدن . لطمه زدن . زخم با کف دست زدن . ضفد. خمش . طرف . ذح . سفع. سفق . لفخ . لظه .
شوخ رولغتنامه دهخداشوخ رو. (ص مرکب ) شوخ روی . بی باک و گستاخ . (ناظم الاطباء). جسور. گستاخ . متهور. بی باک . || وقح . وقیح . (از تاج المصادر بیهقی ). سرتخ . سمج . بیشرم [ : مردم