سفر کردنفرهنگ مترادف و متضادمسافرت کردن، مسافرت رفتن، سفر رفتن، کوچیدن، مهاجرت کردن، هجرت کردن ≠ مقیم شدن
مسافرت کردنلغتنامه دهخدامسافرت کردن . [ م ُ ف َ / ف ِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به سفر رفتن . سفر کردن . مسافرة. رجوع به مسافرت و مسافرة شود.