سفر درون ـ درونinternal-internal tripواژههای مصوب فرهنگستانسفری که هر دو سر آن، یعنی مبدأ یا مقصد، در داخل محدودۀ مشخص باشد متـ . سفر دوسردرون
سفر برون ـ درونexternal-internal tripواژههای مصوب فرهنگستانسفری که یکی از دو سر آن، یعنی مبدأ یا مقصد، در داخل محدودۀ مشخص باشد متـ . سفر یکسردرون
سفردیکشنری عربی به فارسیدرنروديدن , سفر کردن مسافرت کردن , رهسپار شدن , مسافرت , سفر , حرکت , جنبش , گردش , جهانگردي
سفر درونسوinbound tripواژههای مصوب فرهنگستانسفر به سوی مرکز شهر یا به درون محدودۀ تجاری مرکزی یا به مرکز عمدۀ فعالیت
گردشگر درونقارهایshort-haul touristواژههای مصوب فرهنگستانبازدیدکنندهای که معمولاً درون مرزهای جغرافیایی یک قاره سفر میکند
پروشاواژهنامه آزادقوانین حاکم بر جهان وقتی انسان در شکل غیر مادی خود برای تعلم به عوالم درون(طبقات بالا) سفر میکند توسط این روح مقدس و برجسته راهنمایی خواهد شد.میتوان porusha را