سفر درونحوزهایintrazonal tripواژههای مصوب فرهنگستانسفری که مبدأ و مقصد آن در حوزهای واحد قرار داشته باشد
زمان سفر درونحوزهایintrazonal travel timeواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمان سفر بین دو نقطه از یک حوزه که زمان صرفشده در پایانهها را هم شامل میشود
سفردیکشنری عربی به فارسیدرنروديدن , سفر کردن مسافرت کردن , رهسپار شدن , مسافرت , سفر , حرکت , جنبش , گردش , جهانگردي