معنی سفر بین‏حوزه‏ای

همه دیکشنری مترادف طیفی آزاد

جست‌وجوی دقیق

سفر بین‏حوزه‏ای

interzonal trip

واژه‌های مصوب فرهنگستان

سفری که مبدأ و مقصد آن در دو حوزۀ مختلف باشد

جست‌وجوی مشابه

سفر

فرهنگ سره

رهسپاری، نورد

سفر

دیکشنری عربی به فارسی

درنروديدن , سفر کردن مسافرت کردن , رهسپار شدن , مسافرت , سفر , حرکت , جنبش , گردش , جهانگردي

سفر

دیکشنری فارسی به عربی

بعثة , تجارة , جولة , حج , حلوي , خليع , رحلة , سفر , سفرة

سفر

فرهنگ مترادف و متضاد

جابجایی، رحلت، رحیل، سیاحت، عزیمت، کوچ، مسافرت، مهاجرت، نقلمکان، هجرت ≠ حضر

سفر

دیکشنری فارسی به انگلیسی

hegira, journey, run, sally, swing, travel, trip, voyage

جست‌وجوی مشابه غلط تایپی

St. Bride

دیکشنری انگلیسی به فارسی

عروس سنت

St. Basil the Great

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سنت باسیل بزرگ

St Valentine's Day

دیکشنری انگلیسی به فارسی

روز ولنتاین

St. Nicholas

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سنت نیکلاس

St. Mary of Bethlehem

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سنت ماری از بیت لحم

جست‌وجوی متن

درنرودیدن

دیکشنری فارسی به عربی

سفر

سفر کردن مسافرت کردن

دیکشنری فارسی به عربی

سفر

travest

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سفر

journeyings

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سفر

jours

دیکشنری انگلیسی به فارسی

سفر