سفرجللغتنامه دهخداسفرجل . [ س َ ف َ ج َ ] (ع اِ) آبی و میوه ٔ بهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میوه ٔ بهی که به و آبی نیز گویند. (غیاث ). رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن و اختیارات بدی
گوارش سفرجللغتنامه دهخداگوارش سفرجل . [ گ ُ رِ ش ِس َ ف َ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به دستور گوارش تفاح است و در تقویت معده ابلغ از آن و طریق ساختن در گوارش تفاح مذکور است به جای
اصطرلاب سفرجلیلغتنامه دهخدااصطرلاب سفرجلی . [ اُ طُ ب ِ س َ ف َ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )گونه ای از اقسام اصطرلاب است . رجوع به اسطرلاب شود.
حب السفرجللغتنامه دهخداحب السفرجل . [ ح َب ْ بُس ْ س َ ف َ ج َ ] (ع اِ مرکب ) بهدانه . صاحب اختیارات گوید: بپارسی به دانه گویند، بهترین آن بود که از به ترش گیرند و طبیعت وی سرد و تر ب
سارجلولغتنامه دهخداسارجلو. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک ، واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری آستانه . کوهستانی و سردسیر، و آب آن از چشمه و قنات ،
گوارش سفرجللغتنامه دهخداگوارش سفرجل . [ گ ُ رِ ش ِس َ ف َ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به دستور گوارش تفاح است و در تقویت معده ابلغ از آن و طریق ساختن در گوارش تفاح مذکور است به جای
اصطرلاب سفرجلیلغتنامه دهخدااصطرلاب سفرجلی . [ اُ طُ ب ِ س َ ف َ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )گونه ای از اقسام اصطرلاب است . رجوع به اسطرلاب شود.
حب السفرجللغتنامه دهخداحب السفرجل . [ ح َب ْ بُس ْ س َ ف َ ج َ ] (ع اِ مرکب ) بهدانه . صاحب اختیارات گوید: بپارسی به دانه گویند، بهترین آن بود که از به ترش گیرند و طبیعت وی سرد و تر ب