سغدولغتنامه دهخداسغدو.[ س ُ ] (اِ) سختو است که چرب روده با گوشت و مصالح پر کرده باشد. (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ) : بساشب که از گوشت آکنده ام چو سغدو دل و سینه و روده ها.سراج ق
سَجَدُواْفرهنگ واژگان قرآنسجده کردند(سجود يا سجده به معناي به رو بر زمين افتادن و پيشاني و يا چانه را بر زمين نهادن است )
سختولغتنامه دهخداسختو. [ س ُ ] (اِ) = سغدو (همین ماده )، معرب آن «سختور« »الطبیخ 53». (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). روده ای را گویند که آن را با گوشت و برنج و مصالح پرکرده بر رو
تئودوتلغتنامه دهخداتئودوت .[ ت ِ ] (اِخ ) «دیودوت » بنیان گذار و قائد دولت باختر که از اتحاد باختر و سغدو مرو تشکیل یافته و از دولت سلوکی جدا شده بود (256ق . م .) این دولت مدتی دو
ارونجلغتنامه دهخداارونج . [ ] (اِ) امعاء سطبر گوسفند و مانند آن بگوشت آکنده . آکنج . چرغند. رونچ . مالکانه . شاه لوت . زونج . جگرآکند. عصیب . سختو. سغدو. چرب روده . مبار. جهودانه
آگنجلغتنامه دهخداآگنج . [ گ َ ] (اِ) امعاء سطبر گوسفند و مانند آن بگوشت آکنده : عصیب و گرده برون کن تو زود و برهم کوب جگر بیازن و آگنج را بسامان کن وز این همه که بگفتم نصیب روز
غلغتنامه دهخداغ . (حرف ) حرف بیست و دوم است از حروف الفبای فارسی و حرف نوزدهم از الفبای عربی و آخرین از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به هزار دارند و نام آن غین است ، و غی