سعیرلغتنامه دهخداسعیر. [ س َ] (ع ص ، اِ) آتش افروخته و سوزان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آتش فروزان . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 58). آتش افروخته . ج ، سُعر. (مهذب الاسماء) (دهار). || جهنم . دوزخ : من ز عکس زمهر
سعیرفرهنگ مترادف و متضاد۱. آتش افروخته، زبانهآتش، آتش دوزخ، شعله آتش ۲. زبانه، شعله ۳. جهنم، دوزخ ≠ جنت، فردوس
تسلیم برشیshear yielding, shear bandingواژههای مصوب فرهنگستانوارد آوردن تنش بر ماده، فراتر از نقطۀ تسلیم، چنانچه بدون تغییر حجم دچار کجریختی شود
شارش برشیshear flow, shear layerواژههای مصوب فرهنگستان1. در مکانیک سیالات، شارشی که در آن تنش برشی وجود دارد 2. در مکانیک جامدات، حاصلضرب تنش برشی در کوچکترین بعد سطحمقطع یک عضو جدارنازک
چینش قائم باد تکسمتیunidirectional vertical wind shear, rectilinear wind shearواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن جهت بُردار چینش قائم باد با ارتفاع تغییر نمیکند
برش 8shearواژههای مصوب فرهنگستانحالتی که نیروهای داخلی پدیدآورندۀ آن موجب لغزش یک صفحه بر صفحۀ مجاور شود
مالک سعیرلغتنامه دهخدامالک سعیر. [ ل ِ ک ِ س َ ] (اِخ ) مالک دوزخ : ای مالک سعیر بر این راندگان خلدزحمت مکن که زحمت من بس عذابشان . خاقانی .و رجوع به مالک و مالک دوزخ شود.
اصحاب سعیرلغتنامه دهخدااصحاب سعیر. [ اَ ب ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دوزخیان . جهنمیان : لیکونوا من اصحاب السعیر؛ تا باشند از یاران آتش سوزان . (قرآن 6/35). و رجوع سعیر و اصحاب نار شود.
مالک سعیرلغتنامه دهخدامالک سعیر. [ ل ِ ک ِ س َ ] (اِخ ) مالک دوزخ : ای مالک سعیر بر این راندگان خلدزحمت مکن که زحمت من بس عذابشان . خاقانی .و رجوع به مالک و مالک دوزخ شود.
ذات السعیرلغتنامه دهخداذات السعیر. [ تُس ْ س َ ] (اِخ ) منزلی است نزدیک مدینه . و بلعمی در شرح غزوه ٔ انواط گوید: فصل در ذکر خبر غزو انواط: و این غزو را غزو انواطخوانند. پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم برفت و بر پایان کوهی شد و آن کوه را نام رضوی بود و همی رفت تا از حدّ یثرب بیرون شد و بحد تهامه درآمد و ب
اصحاب سعیرلغتنامه دهخدااصحاب سعیر. [ اَ ب ِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دوزخیان . جهنمیان : لیکونوا من اصحاب السعیر؛ تا باشند از یاران آتش سوزان . (قرآن 6/35). و رجوع سعیر و اصحاب نار شود.
تسعیرلغتنامه دهخداتسعیر. [ ت َ ] (ع اِ) فارسیان بمعنی نرخ استعمال کنند. (آنندراج ). نرخ . (ناظم الاطباء) : بازگشت و گفت هفتم از رجب گفت در ری چیست تسعیر ای عجب . مولوی .... چند از مال دیوان که تسعیر اندک داشت به بهای گران به بقالان