سعلاةلغتنامه دهخداسعلاة. [ س ِ ] (ع اِ)غول یا ساحره جن . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). و گاهی اسب را در سرعت بدان تشبیه دهند. (منتهی الارب ).
سعلاءلغتنامه دهخداسعلاء. [ س ِ ] (ع اِ) غول یاساحره ٔ جن . ج ، سعالی . (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بدترین غولان . ج ، سعالی . (مهذب الاسماء).
سلاهبةلغتنامه دهخداسلاهبة. [ س َ هَِ ب َ ] (ع اِ) ج ِسلهب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به سلهب شود.
سلاهطلغتنامه دهخداسلاهط. [ س َ هََ ] (اِخ ) شهری است و عنبر سلاهطی منسوب بدانجاست . (یادداشت مؤلف ).
اسعاللغتنامه دهخدااسعال . [ اِ ] (ع مص ) شادمان کردن کسی را. || مانند سِعْلاة [ غول ] گردانیدن کسی را در حرکت و جز آن . (منتهی الارب ).
غوللغتنامه دهخداغول . (ع اِ) هلاک .(منتهی الارب ) (آنندراج ). هلکة. (اقرب الموارد). || بلا و سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). داهیه . (اقرب الموارد). || دیو بیابانی که از راه
عیسجورلغتنامه دهخداعیسجور. [ ع َ س َ ] (ع ص ) شترماده ٔ استوار توانا و تیزرو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ناقه ٔ سخت ، و گویند ناقه ٔ سریع و قوی . (از اقرب الموار
بلالغتنامه دهخدابلا. [ ب َ ] (از ع ، اِ) بلاء. آزمایش . (ناظم الاطباء). آزمایش . آزمون . امتحان . (فرهنگ فارسی معین ). بَلوی . بَلیّة. مِحنة : اندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگو