ثاقبلغتنامه دهخداثاقب . [ ق ِ ] (اِخ ) (شیخ مصطفی ) از مشایخ طریقه ٔ مولویه و یکی از شعراست . او در کوتاهیه میزیست و اصل وی از ازمیر است و از برآوردگان مصطفی پاشا کوپریلی زاده ا
ثاقبلغتنامه دهخداثاقب . [ ق ِ ] (اِخ ) شاعری از مردم انقره . او در اندرون همایون تربیت شده است و در 1258 هَ . ق . درگذشته است . وی را قولها و بعض اشعار است . (قاموس الاعلام ).
ثاقبلغتنامه دهخداثاقب . [ ق ِ ] (اِخ ) شاعری از مردم هندوستان . وفات او بشهر بنارس در 1229 هَ . ق . و این دو بیت از اوست :از پشت فلک بر شده در زیر زمین باش با سیر و تماشای جهان
ثاقبلغتنامه دهخداثاقب . [ ق ِ ] (اِخ ) نام شاعری از مردم بخارا و بیت ذیل از اوست :قدم ببحر خطرناک عشق ماندم و آخرکمر ز موج و کلاه از سر حباب گرفتم .(قاموس الاعلام ).
سرقبرآقالغتنامه دهخداسرقبرآقا. [ س َ رِ ق َ رِ ] (اِخ ) محلی است به جنوب تهران که سابقاً گورستان بوده و بدانجا بقعه ای است منسوب به سیدابوالقاسم بن محمدمحسن بن مرتضی اصفهانی معاصر م
سعابیبلغتنامه دهخداسعابیب . [ س َ ] (ع اِ)رشته مانندی از شهد و لعاب خطمی و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
سعابرلغتنامه دهخداسعابر. [ س َ ب ِ ] (ع اِ) سعابرالطعام . آنچه از گندم دور کنند آن را از گندم دیوانه ، دانه ٔ تلخ و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).