سعدلغتنامه دهخداسعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبدالرحمان بن عوف . تابعی است . رجوع به ابوابراهیم شود.
سعدلغتنامه دهخداسعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم القمی . از فقهای شیعه . کتاب بصاءالدرجات از اوست . (ابن الندیم ).
سعدلغتنامه دهخداسعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن ابی وقاص (17 - 55 هَ .ق .) مالک بن وهیب بن عبدمناف القرشی زهری ، از صحابه ٔ رسول خدا (ص ) و فاتح عراق و مدائن و از جمله شش تنی است که عم
سعد ذابحلغتنامه دهخداسعد ذابح . [ س َ دِ ب ِ ] (اِخ ) منزل بیست و دوم از منازل قمر و آن دو ستاره است که میان آنها دوری بقدر یک ذراع و بطرف یکی از آنها کوکبی خورداست که آن را میخواهد
اخبیهلغتنامه دهخدااخبیه . [ اَ ی َ ] (ع اِ) ج ِ خِباء. خیمه ها. خرگاهها. خیمه های پشمین . آلاچیقهای پشمین . ابنیةالعرب ، طراف اواخبیة. فالطراف من اُدُم و الخباء من صوف او وبر.- س
سعدلغتنامه دهخداسعد. [ س َ ] (ع ص ) در عربی نقیض نحس باشد. (برهان )(مهذب الاسماء). نیک . (غیاث ) (آنندراج ) : دولت سعدش ببوسد هر زمانی آستین طایر میمونش باشد هر زمانی خواستار.
سعدالاخبیهلغتنامه دهخداسعدالاخبیه . [ س َ دُل ْ اَ ی َ ] (اِخ )منزل بیست و پنجم از منازل قمر و آن از آخر سعدالسعود است . و آن چهار ستاره است بر ذراع ساکب الماء الیمنی . (منتهی الارب )
رباطاتلغتنامه دهخدارباطات . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رباط. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). ورجوع به رباط در معنی سلسله ٔ اعصاب شود. || (اصطلاح منطق ) در نزد اهل