سعدالسعودفرهنگ انتشارات معین(سَ دُ سُّ) [ ع . ] 1 - (اِ.) سیارة مشتری . 2 - منزل بیست و چهارم از منازل .
سعدالسعودلغتنامه دهخداسعدالسعود. [ س َ دُس ْ س ُ ] (اِخ ) نام منزل بیست و چهارم است از منازل قمر. (آنندراج ) (غیاث ) : بر سپهر لاجوردی صورت سعدالسعودچون یکی چاه عقیقین در یکی نیلی ذق
سعدالسعودلغتنامه دهخداسعدالسعود. [ س َ دُس ْ س ُ ](اِخ ) ستاره ٔ مشتری . (آنندراج ) (غیاث ) : صیدی چنین که گفتم واقبال صیدگه راشعری زننده قرعه سعدالسعود فالش . خاقانی .دراجه حصارش ذا
سعدالاخبیهلغتنامه دهخداسعدالاخبیه . [ س َ دُل ْ اَ ی َ ] (اِخ )منزل بیست و پنجم از منازل قمر و آن از آخر سعدالسعود است . و آن چهار ستاره است بر ذراع ساکب الماء الیمنی . (منتهی الارب )
قرهلغتنامه دهخداقره . [ ق ُرْ رَ / رِ ] (اِ) قره که رمّالان زنند : صیدی چنین که گفتم وِاقبال صیدگه راشعری زننده قره سعدالسعود فالش .خاقانی (از آنندراج از غوامض سخن ).
سعدفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخجسته؛ مبارک. سعد اکبر: (نجوم) سیارۀ مشتری؛ سعدالسعود. سعد ذابح: یکی از منازل قمر؛ دو ستارۀ روشن که در جای ذبح یکی از آنها ستارۀ کوچکی است که گویی میخواهد آن
دراجةلغتنامه دهخدادراجة. [ دَرْ را ج َ ] (ع اِ) گردنا که کودک را رفتن بدان آموزند. (مهذب الاسماء). گردونا. حال . گردونچه ٔ کودک . || حالت به رفتن آمدن کودک خرد. (منتهی الارب ). |
سعودلغتنامه دهخداسعود. [ س ُ ] (ع مص ) همایون شدن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || (اِخ ) منزل بیست و چهارم از منازل قمر و آن سه ستاره است خورد و بر دنبال جدی . (آنندراج ). ده