شطورلغتنامه دهخداشطور. [ ش َ ] (ع ص ) گوسپندی که یک پستان وی خشک و یکی با شیر باشد و یا یک پستان وی درازتر از دیگری بود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گوسفند که یک پستانش شیر ندهد. ج ، شُطُر. (مهذب الاسماء). || جامه ای که یک طرف عرض آن درازتر باشد. (منتهی الار
شطورلغتنامه دهخداشطور. [ ش ُ ] (ع مص ) مصدر به معنی شطارة. (ناظم الاطباء). خشک یا دراز شدن یک پستان گوسفند نسبت به دیگری . رجوع به شطارة شود. || برغم مردمان دور گردیدن از ایشان . (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). دور شدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || نظر کردن بسوی کسی به روشی که
شیطورلغتنامه دهخداشیطور. [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش بافق شهرستان یزد. سکنه ٔ آن 279 تن . آب از قنات . صنایع دستی زنان کرباس بافی . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
رگلتفرهنگ فارسی عمیدقطعههای فلزی به ابعاد مختلف که در چاپخانه برای تنظیم فاصلههای سطور به کار میرود.
کوادراتفرهنگ فارسی عمیدقطعات سربی به اندازههای مختلف که در چاپخانه میان سطور و جایی که باید سفید بماند، میگذارند.
قسطورلغتنامه دهخداقسطور. [ ق َ ] (معرب ، اِ) جندبادستر است . (فهرست مخزن الادویه ). و آن را به فارسی خزمیان نامند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قسطورة و قسطورین و قسطوریوس و قسطوریون شود.
نسطورلغتنامه دهخدانسطور. [ ن َ / ن ُ / ن ِ ] (اِخ ) نسطوریوس (نسطور) اسقف قسطنطنیه ، متولد در جرمانیسی (سوریه )در حدود 380 م . و متوفی در لیبی در حدود 440 م .
مسطورلغتنامه دهخدامسطور. [ م َ ] (اِخ ) عشیره ای از طایفه ٔ مُحَیسن از طوایف بنی کعب خوزستان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
مسطورلغتنامه دهخدامسطور. [ م َ ] (ع ص ) نبشته . (آنندراج ). مکتوب . نوشته شده . مرقوم . مرتسم . مسطر. مزبور : و الطور و کتاب مسطور. (قرآن 1/52 و 2). کان ذلک فی الکتاب مسطوراً. (قرآن <span class="hl" dir