سطبللغتنامه دهخداسطبل . [ س ِ طَ ] (معرب ، اِ) اسطبل : دم گرگ چون پیسه چرمه ، ستوری مجره همیدون چو سیمین سطبلی .منوچهری .
صطبللغتنامه دهخداصطبل . [ ص ِ طَ ] (اِ) مخفف اصطبل است : افریقیه صطبل ستوران بارکش عموریه گریزگه باز و بازدار. منوچهری .گوش بعضی از تعالواها کر است هر ستوری را صطبلی دیگر است . مولوی .رجوع به اصطبل