squareدیکشنری انگلیسی به فارسیمربع، میدان، مجذور، چهار گوش، توان دوم، محوطه، عرصه، چارگوش، مربع کردن، مجذور کردن، چهارگوش کردن، بتوان دوم بردن، وفق دادن، جور دراوردن، واریز کردن، مستقیما، جذ
بازشنیدنلغتنامه دهخدابازشنیدن . [ ش ِ دَ ] (مص مرکب ) شنیدن : هرگز جماعتی که شنیدند سرعشق نشنیده ام که باز نصیحت شنیده اند. سعدی (بدایع).تا بار دگر دبدبه ٔ کوس بشارت وآواز درای شترا