ساپهلغتنامه دهخداساپه . [ پ ِ ] (اِخ ) ماری قیلیبر کونستان . استاد تشریح فرانسوی (1810- 1896 م .) عضو آکادمی طب و آکادمی علوم فرانسه بود. تألیفات متعددی در طب از او بیادگار مان
مهمان سرایلغتنامه دهخدامهمان سرای . [ م ِ س َ ] (اِ مرکب ) مهمان سرا. سرا و خانه ٔ پذیرایی از مهمانان : چون به درگه کشید صف سپهش کرد مهمانسرای بارگهش . نظامی .ز قدر و شوکت سلطان نگشت
پالاهنگلغتنامه دهخداپالاهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) (از پالا،کوتل ، جنیبت و آهنگ ،کشنده ، کش ). کمند. (فرهنگ اسدی ). بالاهنگ . (حاشیه ٔ نسخه ٔ خطی فرهنگ اسدی نخجوانی ). دوالی که بر لگ
سپهسالارلغتنامه دهخداسپهسالار. [ س ِ پ َ ] (اِ مرکب ) سرلشکر. (شرفنامه ). مرادف سپهبد. (آنندراج ). قطب . (منتهی الارب ). صاحب الجیش . (مهذب الاسماء) : چنانکه او ملک است و همه شهان س
منبرلغتنامه دهخدامنبر. [ مِم ْ ب َ ] (ع اِ) آنچه خطیب بر آن ایستد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه خطیب بر آن ایستد و خطبه خواند. کرسی مانندی پایه دار که واعظ و خطیب بر بالای آن
لت خوردنلغتنامه دهخدالت خوردن . [ ل َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) سیلی و چک خوردن . کوفته شدن به لگد. (آنندراج ). || ضعیف و لاغر شدن . هزال مفرط پیدا کردن .- لت خوردن بچه ٔ شیرخوار