ساز دادنلغتنامه دهخداساز دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) ساز بستن . ساز زدن . ساز پرداختن . ساز نواختن . (مجموعه ٔ مترادفات ) : هیچ ساز از دلنوازی نیست سیرآهنگ ترچنگ را بگذار، قانون محبت س
ساز دادنفرهنگ انتشارات معین(دَ) (مص م .) 1 - نواختن ساز. 2 - آماده ساختن . 3 - ابداع کردن . 4 - نظم و ترکیب دادن ، آراستن .
قصاصفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهسزا دادن بر گناه و کار بد از طرف شخص زیاندیده یا حاکم شرع، برابر آنچه مرتکب شده است؛ کشتن قاتل.
remuneratesدیکشنری انگلیسی به فارسیجبران می شود، تاوان دادن، یاداش دادن به، ترقی کردن، پاداش دادن، سزا دادن