سزادیکشنری فارسی به انگلیسیdesert, justice, Nemesis, penalty, quittance, recompense, repayment, requital, retribution, return, reward, tit for tat, wage
سزالغتنامه دهخداسزا. [ س ِ / س َ ] (ص ) پهلوی «سچاک « »سچاکیها» (شایسته ، شایستگی ) از ریشه ٔ «سچ » . «سچاک وار». رجوع به سزاوار و سزیدن شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). لایق
قصاصفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهسزا دادن بر گناه و کار بد از طرف شخص زیاندیده یا حاکم شرع، برابر آنچه مرتکب شده است؛ کشتن قاتل.
سزامندلغتنامه دهخداسزامند. [ س ِ / س َ م َ ] (ص مرکب ) سزاوار. درخور. لایق . سزا : و بلطف بی علت ذات او را [ انسان را ] سزامند سریر خلافت و شایسته ٔخلعت رسالت کرد. (ترجمه ٔ صیدنه
سزاوارلغتنامه دهخداسزاوار. [ س ِ / س َ ] (ص مرکب ) در لهجه ٔ مرکزی «سزاوار» از: سزا+ وار (پسوند اتصاف ) پهلوی «سچاک وار» جزء دوم از «واریشن » (رفتار کردن ، سلوک ). شایسته . قابل .