سزالغتنامه دهخداسزا. [ س ِ / س َ ] (ص ) پهلوی «سچاک « »سچاکیها» (شایسته ، شایستگی ) از ریشه ٔ «سچ » . «سچاک وار». رجوع به سزاوار و سزیدن شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). لایق و سزاوار. (برهان ) (جهانگیری ). لایق و درخور. (آنندراج ) :</span
سزادیکشنری فارسی به انگلیسیdesert, justice, Nemesis, penalty, quittance, recompense, repayment, requital, retribution, return, reward, tit for tat, wage
دولفین کوهاندار اطلسیSousa teusziiواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان که بالۀ پشتی آن بهطور غیرمعمول منحنی و خمیده است و کوهان یا قوز کوچکی بر روی قسمت پشتی دارد
دولفین کوهاندار چینیSousa chinensisواژههای مصوب فرهنگستانگونهای از تیرۀ دولفینیان و راستۀ آببازسانان با پیشانی شیبدار که بالۀ پشتی دوطبقۀ آن شامل یک بالۀ کوچکتر است که بر روی قوز طویل پشتی قرار گرفته است
شجالغتنامه دهخداشجا. [ ش َ ] (اِخ ) نام اجدادی است . (منتهی الارب ). || نام آبی است در توضح بعد از دیار عنیزة. (از معجم ما استعجم ). || نام وادیی است میان مصر و مدینه .(از معجم البلدان ). نام وادیی است . (منتهی الارب ).
شجالغتنامه دهخداشجا. [ ش َ ] (ع اِ) استخوان و جز آن که در گلو بماند. (منتهی الارب ). آنچه از استخوان و جز آن در گلو گیر کند. || مجازاً در معنی اندوه و حزن بکار برند. (از اقرب الموارد).
شجالغتنامه دهخداشجا. [ ش َ ] (ع مص ) اندوهگین شدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). غصه مند شدن . || شجی الرجل بالشجا؛ استخوان در گلو گیر کردن ، پس گلوگیر شدن بدان . (از اقرب الموارد): شجی بالعظم شجاًء؛ غصه مند شد از استخوان . (منتهی الارب ). ماندن استخوان در گلوی کسی . (ناظم الاطباء). ||
سزاوللغتنامه دهخداسزاول . [ س َ وُ ] (ترکی ، اِ) حاصل کننده و این لفظ ترکی است . (آنندراج ) (غیاث ). تحصیلدار مالیات هرماهه . (ناظم الاطباء) .
سزارلغتنامه دهخداسزار. [ س ِ ] (اِخ ) ژول . سردار معروف رومی که از سال 44 تا 101ق .م . در رم حکومت کرد. وی مردی فصیح با قدرت و باسیاست بود. در تمام جنگها و ستیزه ها که کرد فائق شد.
سزارلغتنامه دهخداسزار. [ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سردشت شهرستان دزفول . دارای دویست تن سکنه است . آب از چشمه و محصول آنجا غلات ، انجیر، انار و ساکنین از طایفه عشایر بختیاری میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
سزامندلغتنامه دهخداسزامند. [ س ِ / س َ م َ ] (ص مرکب ) سزاوار. درخور. لایق . سزا : و بلطف بی علت ذات او را [ انسان را ] سزامند سریر خلافت و شایسته ٔخلعت رسالت کرد. (ترجمه ٔ صیدنه ابوریحان بیرونی ).به بسدین لب خود بوسه داد فرق ترا
rewardدیکشنری انگلیسی به فارسیجایزه، پاداش، اجر، انعام، مزد، مژدگانی، سزا، عوض، پاداش دادن، اجر دادن، عوض دادن، سزا دادن
سزاوللغتنامه دهخداسزاول . [ س َ وُ ] (ترکی ، اِ) حاصل کننده و این لفظ ترکی است . (آنندراج ) (غیاث ). تحصیلدار مالیات هرماهه . (ناظم الاطباء) .
سزارلغتنامه دهخداسزار. [ س ِ ] (اِخ ) ژول . سردار معروف رومی که از سال 44 تا 101ق .م . در رم حکومت کرد. وی مردی فصیح با قدرت و باسیاست بود. در تمام جنگها و ستیزه ها که کرد فائق شد.
سزارلغتنامه دهخداسزار. [ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سردشت شهرستان دزفول . دارای دویست تن سکنه است . آب از چشمه و محصول آنجا غلات ، انجیر، انار و ساکنین از طایفه عشایر بختیاری میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
سزامندلغتنامه دهخداسزامند. [ س ِ / س َ م َ ] (ص مرکب ) سزاوار. درخور. لایق . سزا : و بلطف بی علت ذات او را [ انسان را ] سزامند سریر خلافت و شایسته ٔخلعت رسالت کرد. (ترجمه ٔ صیدنه ابوریحان بیرونی ).به بسدین لب خود بوسه داد فرق ترا
ناسزالغتنامه دهخداناسزا. [ س َ ] (ص مرکب ) ناسزاوار. نالایق . فرومایه ، که سزاوار و لایق نباشد. (ناظم الاطباء). ناقابل . نابرازنده . که برازنده و درخور نباشد. نااهل . ناشایسته . غیرمستحق . نالایق : تا اگر همه ولایتها بشود این یکی به دست شما بماندو به دست غربا و ناسزاآن
نابسزالغتنامه دهخدانابسزا. [ ب ِ س َ ] (ص مرکب ) نه بسزا. که سزاوار نیست .نه اندرخور. ناروا. ناسزا. ناسزاوار. مقابل بسزا.
جزا و سزالغتنامه دهخداجزا و سزا. [ ج َ وُ س َ / س ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) چوب خدایی . بر خر خود نشستن . بر خر خود سوار شدن . دم گرگ بر پای میش بستن (کنایه از انتقام ضعیف از قوی گرفتن ). مکافات اعمال . کیفر. (مجموعه ٔ مترادفات ص 109</
تیسزالغتنامه دهخداتیسزا. (اِخ ) رودی است در مجارستان که از اکراین سرچشمه می گیرد و پس از عبور از یوگسلاوی به دانوب می پیوندد و در یوگسلاوی 980 هزارگز طول دارد. (از لاروس ).
تیسزالغتنامه دهخداتیسزا. (اِخ ) کالمان . رجل سیاسی مجارستان و رئیس حزب آزادیخواه این کشور (1830-1902 م .) بود. وی از سال 1875 م . تا 1890 م . حکومت مجارستان ر