سرکوفت زدنفرهنگ مترادف و متضادسرزنش کردن، شماتت کردن، ملامت کردن، نکوهیدن، نکوهش کردن ≠ تمجید کردن، تحسین کردن، تشویق کردن
سراکوفتلغتنامه دهخداسراکوفت . [ س َ ] (اِمص مرکب ) از: سر +ا (واسطه ) + کوفت (کوفتن ). در زبان کنونی : سرکوفت . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سرزنش و طعنه و به حذف الف نیز آمده است
مشتلغتنامه دهخدامشت . [ م ُ ] (اِ) معروف است که گره کردن پنجه ٔ دست باشد. (برهان ). آن جزء از دست که مابین ساعد و انگشتان واقع شده باشد. (ناظم الاطباء). گره کردن پنجه ، مأخوذ
سیم کوفتلغتنامه دهخداسیم کوفت . (ن مف مرکب ) سیم کوفته . گل و بته که از نقره بر رکاب و کمر و امثال آن کوفته باشند. نقره کوب . لگام سیم کوفت : و اسبی بلند برنشستی و با بناگوشی و زیرب
افتیمونلغتنامه دهخداافتیمون . [ اَ ] (اِ) دوائیست معروف و آن شکوفه ٔ نباتی باشد که به سعتر میماند و سر شاخهای آن باریک است و طبع آن گرم و خشک ، کوفت صرع را نافع است و آنرا بعربی سب
گرزنلغتنامه دهخداگرزن . [ گ َ زَ ] (اِ) تاج مرصع که در قدیم بالای سر پادشاهان عجم آویختندی . (انجمن آرا) (آنندراج ). تاج مرصعی بود کیان را بسیار بزرگ و سنگین و آن را بر بالای تخ