سروکار داشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعامل داشتن، رابطه داشتن، ارتباط داشتن، مرابطه داشتن ۲. معامله داشتن، دادوستدداشتن
معاملت داشتنلغتنامه دهخدامعاملت داشتن .[ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) خرید و فروش و داد و ستد داشتن . || سر و کار داشتن . نظر داشتن . علاقه داشتن دلبستگی داشتن : یکی را از
کار آمدنلغتنامه دهخداکار آمدن . [ م َ دَ ](مص مرکب ) درخور بودن . سر و کار داشتن : بدینجا گر اسفندیار آمدی سپه را بدین دشت کار آمدی . فردوسی . || شغلی پیش آمدن . واقعه ای اتفاق افتا